تهاجم آمریکا به خاورمیانه

منطقه خاورمیانه هر روز شاهد رویدادهای تازه ای است و شمار این رویدادها در مقایسه با سایر مناطق جهان بسیار زیاد است. طرف های بین المللی و منطقه ای شریک یا تاثیرگذار بر روند حوادث و جریان امور در منطقه نیز رو به فزونی گرفته است، زیرا هر یک از این جریان ها و طرف ها منافع حیاتی و راهبردهای ویژه خود را در منطقه دارند و از آن حفاظت می کنند. ایران و پرونده هسته ای آن و {ادعای غرب درباره} احتمال ساخت بمب هسته ای، عراق و بن بست آمریکا و انگلیس در این کشور به سبب مقاومت شدید مردمی در آن، سوریه و موضوع ترور حریری و ورود مبارزان عرب از طریق مرزهای این کشور به عراق، لبنان و طرح دوباره موضوع سلاح حزب الله لبنان و اردوگاه های فلسطینی در این کشور و سر آخر فلسطین اشغالی و ادامه تجاوزات دشمن صهیونیستی به ملت و سرزمین فلسطین و درخواست قدرت های جهانی از تشکیلات خودگردان برای مقابله با گروه های مبارز، موضوعات مطرح شده در تحولات جهانی است که همه در منطقه خاورمیانه جریان دارد.
اما مهم تر از همه این موضوعات که اخیرا مطرح شده است تهاجم آمریکا به منطقه و سوء استفاده شرم آور از ترور حریری و بازگشایی پرونده های قدیمی مانند سلاح آوارگان فلسطینی در اردوگاه های لبنان و سلاح جنبش حزب الله و تهاجم تبلیغاتی علیه برنامه هسته ای ایران و تهدید به منزوی کردن نظام حاکم بر سوریه در جامعه بین المللی است که در حال به فراموشی سپرده شدن بودند، اما این پرسش مطرح می شود که هدف از این تهاجم چیست و با رژیم صهیونیستی چه رابطه ای دارد؟ این موضوع همان چیزی است که ما در این گزارش پژوهشی به آن خواهیم پرداخت.
برای درک بهتر حوادثی که در منطقه جریان دارد و مسیری که به سوی آن جریان می یابد، ناچاریم ماهیت دخالت های بین المللی و منافعی را که به ویژه ایالات متحده آمریکا در ورای این دخالت ها دارد، بررسی کنیم.
ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم وارد منطقه شد تا جانشین امپراتوری انگلیس در منطقه شود. سران آمریکا در آن زمان از اهمیت منطقه خاورمیانه کاملا آگاه بودند و می دانستند که این منطقه چه نقش مهمی در آینده رشد اقتصادی نه فقط آمریکا که تمام جهان دارد، زیرا مناطق نفت خیز یکی پس از دیگری در ابتدای قرن بیستم میلادی در منطقه کشف می شد و مشخص بود که چه ثروت عظیمی در زیر زمین این منطقه نهفته است.
دولت آمریکا سیاست خود را بر این اصل استوار ساخته است که بر امور جهان سیطره یابد و در مقابل هر قدرتی که در آینده می تواند به رقابت با این دولت برخیزد، بایستد حتی اگر چنین قدرتی از همپیمانان آمریکا باشد، به همین سبب آمریکا تصمیم گرفت که بر منابع غنی نفتی منطقه سیطره یابد، زیرا رشته عصب اصلی اقتصاد جهان به ویژه کشورهای صنعتی در این منطقه قرار داشت. آمریکا برای تحقق این هدف تلاش کرد که منطقه خاورمیانه و خلیج را از نظر راهبردی و اقتصادی به دیگر مناطق اطراف خود پیوند دهد تا منافع ملی ایالات متحده در آن تأمین شود. به سبب اهمیت بسیار زیادی که منطقه برای همپیمانان آمریکا داشت و آنان این منطقه را به مثابه بازار مصرف بزرگ و زرادخانه عظیم سلاح می دانستند و نیز به سبب منبع نفت سرشاری که این منطقه از آن برخوردار است، واشنگتن برخی از جریان های بین المللی از جمله انگلیس را در اداره منطقه با خود شریک گرداند، زیرا دولت انگلیس تابع سیاست های آمریکا در منطقه بود و برای تحقق منافع خود در منطقه به این همپیمانی های سیاسی و مالی و حتی نظامی به هر وسیله ممکن نیاز داشت. به همین سبب واشنگتن برای تثبیت اصول سیاست خارجی بلندمدت خود از سیاست مشارکت با قدرت های دیگر در کوتاه مدت، استفاده می کند و همزمان تلاش می کند که حضور اروپایی ها و ژاپن را در این منطقه به تدریج کاهش دهد.(1)
منافع آمریکا در نیمه دوم قرن بیستم میلادی تا حوادث 11 سپتامبر 2001 (20 شهریور 80) بر سه اصل اساسی استوار بود و دشمن صهیونیستی نیز که پیوند مستقیم یا غیر مستقیم با رویدادهای منطقه دارد، بخشی از این منافع آمریکا قلمداد می شود. در گزارشی که مرکز تحقیقات راهبردی و بین المللی در واشنگتن در سال 2001م. درباره چالش های سیاست خارجی آمریکا منتشر کرد، این سیاست ها تبیین شده است که خاورمیانه در رأس منافع حیاتی آمریکا قرار دارد که سه اصل اساسی آن عبارتند از:
1. حفظ صلح و ثبات در منطقه و تضمین ادامه تولید و صادرات نفت و گاز آن
2. تضمین حیات "اسرائیل" به عنوان یک دولت مستقل
3. آماده کردن زمینه واکنش هماهنگ و تأثیرگذارتر بر تروریسمی که از خاورمیانه سرچشمه می گیرد.(2).
سیاست های آمریکا در آغاز قرن بیست و یکم تغییراتی اساسی نداشته است، زیرا منافع آمریکا در منطقه تغییر نکرد و همچنان بر موضوع نفت استوار بود، اما تحول تازه در این عرصه به عملیات 11 سپتامبر باز می گردد، زیرا 19 مجری این عملیات که نماد هیبت و قدرت آمریکا را در اقدامی بی سابقه در تاریخ آمریکا هدف قرار دادند، همگی از این منطقه بودند. این مسأله به موضوعی بسیار مهم در سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد و آمریکا آن را تهدید "افراط گرایی یا تروریسم اسلامی" لقب داد.
مرکز سیاست های خاور نزدیک واشنگتن در گزارشی با نام "پشتوانه های راهبرد آمریکا در خاورمیانه" در سال 2005م. نگرش دولت آمریکا را درباره منطقه چنین ترسیم کرده است:
علاوه بر:
- تأمین منابع نفتی در منطقه
- حفظ امنیت "اسرائیل"
آمریکا مسائل زیر را نیز در برنامه های خود قرار داده است:
1. تعیین راهبردی فراگیر جهت جنگ ایدئولوژیک علیه افراط گرایی اسلامی
2. سرعت بخشیدن به روند آموزش نیروهای امنیتی عراق جهت تشکیل اسکلت حکومت آزاد و دمکراتیک عراق
3. تدوین سیاستی درباره برنامه هسته ای ایران با هماهنگی اروپایی ها و شورای امنیت
4. تلاش برای تغییر سیاسی و امنیتی تحولات فلسطین(3)
به همین سبب در چارچوب این راهبرد و نگرش آمریکا در قبال منطقه، این کشور خود را مسئول حفاظت از منابع نفتی خاورمیانه می داند و آماده است تا با هر دخالت سیاسی یا نظامی جهت سیطره بر این منابع مقابله کند و با اهمیت دادن به ادامه قدرت نظام های قبیله ای حاکم بر کشورهای عرب حاشیه خلیج، مانع از دست اندازی دیگر کشورهای منطقه به آنان شود.
به نظر می رسد که دشمن صهیونیستی خود را برای آمریکا و غرب به عنوان یک دولت مزدور معرفی کرده است که هدفش دفاع از منافع غرب به ویژه منافع ایالات متحده است که این امر از طریق تقسیم منطقه و انزوای مصر از خاور عربی و اسلامی و مقابله با همه جریان هایی است که در اندیشه تهدید منافع غربی در این منطقه هستند. به همین سبب امنیت دولت عبری و موجودیت آن یکی از محورهای مهم سیاست خارجی آمریکاست که پشتیبانی نظامی و سیاسی از آن لازم و ضروری است تا بتواند همچنان قدرت اول منطقه باشد و هر کس که آن را تهدید کند در جهتی مغایر با رفتار این دولت حرکت کند، با برخورد شدید آمریکا مواجه خواهد شد.
بر همین اساس، می توان نوع تعامل آمریکایی ـ صهیونیستی و اطرافیان آنها در قبال سوریه و ایران و حزب الله لبنان و گروه های فلسطینی در لبنان و نیز جنبش اسلامی "حماس" و دیگر گروه های فلسطینی تفسیر کرد که در کنار مقاومت عراق هلالی را در جهت مقابله با سلطه جویی آمریکایی ـ صهیونیستی بر منطقه تشکیل داده اند. هر چند که ممکن است همه این جریان ها و گروه ها در علت مخالفت خود با سیاست های آمریکا هم نظر نباشند، اما در نهایت به مانعی برای جلوگیری از تکمیل و اجرای طرح های آمریکایی ـ صهیونیستی در منطقه تبدیل شده اند، همان طرح هایی که هدف آن سلطه بر منطقه و تسلیم و تبدیل آن به حیات خلوت آمریکا و "اسرائیل" است.

سوریه

ایالات متحده آمریکا نظام حاکم بر سوریه را یکی از قدرت های مخالف خود در خاورمیانه می داند، هر چند که این کشور در زمان بوش پدر با دولت آمریکا علیه نظام حاکم بر عراق و در جریان جنگ دوم خلیج که به جنگ آزادی کویت مشهور شد، همپیمان بود، اما تحولات مربوط به جهان عرب و مخالفت سوریه با روند "صلح" به مفهوم آمریکایی، سبب شد که این کشور در برابر طرح ها و توطئه های صهیونیستی ـ آمریکایی که هدف از آن ایجاد جغرافیای سیاسی جدیدی در منطقه به منظور پذیرش رژیم صهیونیستی و استقبال از موجودیت آن در خاورمیانه، قرار گیرد.
دلایل گوناگونی وجود دارد که موجب شد سوریه در طول سال های گذشته همواره هدف حملات ایالات متحده قرار بگیرد که از جمله آنها می توان به علل زیر اشاره کرد:
1. مخالفت سوریه با تسریع سازش کشورهای عربی با "اسرائیل" که در توافقات اسلو و عقبه نمود یافت و تشکیلات خودگردان و نظام حاکم بر اردن مجری آن بودند.
2. حمایت گسترده سوریه از مقاومت لبنان؛ پیروزی هایی که جنبش حزب الله در جنوب لبنان کسب کرد و به فرار رژیم صهیونیستی از این منطقه منجر شد یکی از نتایج آن بوده است.
3. سوریه درهای خود را به روی گروه های مبارز فلسطینی گشود و این اتفاق به ویژه پس از آنکه نظام حاکم بر اردن رهبران جنبش "حماس" را در سال 1999م. از این کشور اخراج کرد، اهمیت زیادی یافت.
4. متهم شدن سوریه به مانع تراشی در برابر پیشبرد روند سازش لبنان با رژیم صهیونیستی به سبب نفوذی که سوریه پیش از ترور حریری در نهادهای قدرت در لبنان از آن برخوردار بود.
5. همکاری راهبردی با ایران که دشمن صهیونیستی به شدت از آن نگران است و ایران نیز از زمان انقلاب اسلامی در آن دشمنی گسترده ای با ایالات متحده آمریکا دارد.
به همین سبب سوریه از زمان پایان جنگ دوم خلیج به عنوان مانعی بر سر راه سازش با رژیم صهیونیستی در منطقه تلقی شد که این امر تاثیرات منفی بر تکمیل پروژه آمریکا در منطقه دارد.
در چند سال گذشته، عوامل جدیدی ظهور کرد که سرعت حملات ایالات متحده آمریکا به نظام حاکم بر سوریه را افزایش داده است. از جمله این عوامل می توان به نکات زیر اشاره کرد:
اول، نزدیک شدن جغرافیایی آمریکا به سوریه پس از اشغال عراق و ناخشنودی آمریکا از شیوه برخورد سوریه با اشغال عراق و متهم شدن این کشور به عدم برخورد مثبت و خوب با این اقدام آمریکا.
دوم، علاقه مندی راستگرایان و نومحافظه کاران در آمریکا به استفاده از وزنه خود در کاخ سفید برای ایجاد تغییراتی متناسب با منافع آمریکا و "اسرائیل" در منطقه خاورمیانه، حتی اگر این امر استفاده از ابزارهای قدرت و خشونت را نیز طلب کند.(4)
سوم، آرایش جدید صهیونیست ها و آمریکایی ها در قضیه فلسطین و تلاش آنان برای مثبت جلوه دادن طرح های یکجانبه شارون و فشار بر گروه های مبارز و سوریه جهت پذیرش مطالبات "اسرائیل" (چشم پوشی از جولان، آوارگان و قدس).
این عوامل سبب گردید که روند حملات علیه سوریه سرعت بگیرد و فشار بر این کشور افزایش یابد. همزمان بسیاری از کارشناسان و تصمیم گیران در آمریکا بر این باورند که نظام حاکم بر سوریه ضعیف و فشار بر آن آسان است و رئیس جمهور جوان این کشور به اندازه کافی بر تصمیم گیری ها در سوریه سیطره ندارد.
همین عوامل موجب شده است که تصمیم گیران در آمریکا و رژیم صهیونیستی زمان را برای کاهش قدرت سوریه در منطقه در جهت تسهیل اجرای توطئه های صهیونیستی ـ آمریکایی مناسب بدانند." اکنون محور شرارت جدیدی در منطقه ظهور کرده است که سوریه، ایران، حزب الله، حماس و جهاد اسلامی آن را تشکیل می دهند و سوریه نقطه ضعف این محور است، زیرا فشار بر آن آسان است و اگر وضعیت در این کشور دگرگون شود، این محور شکسته خواهد شد".(5)
زیرا دولت سوریه امروز بر سر دو راهی دشواری قرار گرفته است و دولت آمریکا و فرانسه تلاش می کنند که مجازات هایی بین المللی علیه سوریه اعمال کنند و از نتایج گزارش میلتس برای تنگ کردن حلقه محاصره این کشور بهره برداری می کنند، زیرا قتل حریری از جانب مجامع بین المللی، منطقه ای و داخلی در لبنان محکوم شده است. اولین نتیجه کشته شدن حریری خروج سوریه از لبنان و اجرای قطعنامه 1559 سازمان ملل عریه سوریه بود و فشارها علیه این کشور همچنان در حال افزایش است و هر چند که سوریه با همه طرف های بین المللی همکاری کرده است، اما دولت آمریکا جز به تسلیم سوریه در برابر مطالبات این ابرقدرت و قطع حمایت های سوریه از گروه های مبارز فلسطینی و لبنان و نیز گسیل ارتش سوریه به مرزهای این کشور به عراق جهت حمایت از اشغالگران آمریکایی در برابر ورود و نفوذ مبارزان عرب به داخل عراق و مشکل تراشی بر سر عملیات نظامی آمریکا در عراق، رضایت نمی دهد.
اهداف آمریکا از تضعیف سوریه جهت ایجاد تغییرات در آن
هدف اول: تضعیف دیوار مقاومت ها در منطقه از سوی سوریه و حزب الله و حماس.
هدف دوم: حرکت به سمت جلو برای محاصره ایران و در تنگنا قرار دادن این کشور به منظور اقدام برای پایان دادن به برنامه های صلح آمیز هسته ای ایران.
هدف سوم: تقویت دایره نفوذ "اسرائیل" در منطقه و رهایی از مانع سیاسی در برابر توسعه طلبی سیاسی "اسرائیل" در خاورمیانه.
تحولات مختلف نشان می دهد که طرح مجازات سوریه هم اکنون آماده است تا پس از اعلام گزارش نهایی مهلیس _ که احتمال می رود منفی تر از گذشته باشد ـ به اجرا درآید. به همین سبب بشار اسد در سخنرانی اخیر خود تلاش کرده است تا فرصت های جدیدی کسب کند.
برخی نیز سخنان اخیر اسد را به چالش فرا خواندن آمریکا تعبیر کرده و گروهی نیز آن را اعلام جنگ می دانند، اما یک سخنرانی نمی توان چنین معناهای گوناگونی داشته باشد، زیرا چنین نگرشی نیازمند اقدامات و کاهش محدودیت های داخلی در سیاست سوریه است.
سوریه اکنون چه برگ برنده هایی برای مقابله در اختیار دارد؟ برای پاسخ به این پرسش باید وضعیت کنونی سوریه را از ابعاد مختلف مورد ارزیابی قرار دهیم:

الف: وضعیت نظامی

سوریه یک قدرت متوسط منطقه ای است و از امکانات کلاسیک معقول و راهبرد نظامی زیرکانه ای برخودار است.
هر چند که سوریه از نظر توان نظامی با دشمنانش در "اسرائیل" و ترکیه قابل مقایسه نیست و نیز این کشور عضو "ناتو" نیست، اما رهبری سوریه توانسته است نقشی مهم در سیاست های منطقه ای ایفا کند که این امر با ائتلاف با ایران و سازمان ها و گروه هایی مانند حزب الله لبنان و حماس در فلسطین میسر بوده است.
بر اساس اطلاعات موجود 11% تولید ناخالص ملی سوریه صرف هزینه های ارتش این کشور می شود و این امر یکی از علت های افزایش بدهی های این کشور است. بیشتر بودجه ارتش نیز برای تعمیر و نگهداری تجهیزات، دستمزدها و نیازهای اساسی ارتش از جمله اسکان و اطعام نیروهای آن هزینه می شود. در نتیجه، سوریه توافق هزینه کردن بودجه برای توسعه زرادخانه نظامی یا آموزش فناوری های نظامی مدرن به کارکنان خود ندارد.
مسأله دیگر این است که گزارش مؤسسه بین المللی تحقیقات راهبردی نشان می دهد که آخرین معامله خرید سلاح از سوی دولت سوریه به سال 1999 تعلق دارد و اگر فرض بگیریم که میانگین کارکرد مفید هر سلاح نظامی 5 سال است، می توان گفت که بیشتر جنگ افزارها و تجهیزات نظامی سوریه اکنون کارکرده محسوب می شود.(6)

ب: امکانات اقتصادی

اقتصاد دولتی حاکم بر سوریه از این کشور یک کشور فقیر ساخته است. اقتصاد کشور سوریه دولتی است، اما هر چند که شاید اعتقادی به اقتصاد خصوصی نداشته باشد، ولی بخش خصوصی نیز در این کشور فعالیت چشمگیری دارد.
دولت سرمایه اصلی حرکت اقتصاد ملی را در اختیار دارد و خود به احداث راه ها و کارخانه ها و صنایع سنگین و غیره اقدام می کند. مضاف بر آنکه صنایع ملی اصلی ترین منبع اشتغال زایی و بخش اعظم سرمایه گذاری و تولید را به خود اختصاص داده است.

ج: سوریه و ائتلاف ها

آنچه سوریه را صاحب قدرت سیاسی گسترده کرده است، ائتلاف این کشور با بازیگران منطقه ای است. این امر در برخی تحولات مهم، ویژگی هایی به سوریه داده است که تیرگی روابط این کشور با دولت عراق پس از ائتلافش با ایران از آن جمله است. سوریه همچنین با ائتلاف با بسیاری از گروه های فلسطینی از جمله جبهه خلق/ فرماندهی کل و جنبش های چپگرا، زمینه را برای سیطره بر لبنان فراهم ساخت.
اوج تحرکات منطقه ای سوریه با حمایت کامل این کشور از حزب الله بروز کرد و این حزب در دو دهه اخیر توانسته است نقشی بسیار مهم در سیاست های لبنان ایفا کند.

د: سوریه و ایران

روابط میان سوریه و لبنان از سال 1980م. و پس از آغاز جنگ عراق علیه ایران آغاز شد. ایران در آن زمان با مشکلات ناشی از انقلاب مواجه بود. علت این ارتباط را می توان به سبب اختلاف و دشمنی میان حافظ اسد و صدام حسین دانست، هر چند که این دو تن از ریشه های مشترک بعثی برخودار بودند. سوریه تنها دولت عربی بود که در طول جنگ هشت ساله و پس از آن از ایران حمایت کرد. ایران نیز صدها میلیون دلار نفت ارزان قیمت در اختیار سوریه قرار داد و سوریه نیز به ایران اجازه داد که به آسانی از حزب الله لبنان پشتیبانی کند. هنگامی جنگ عراق علیه ایران در سال 1988م. به پایان رسید، مشارکت راهبردی ایران و سوریه همچنان ادامه یافت و مخالفت آن دو با "اسرائیل" اصلی ترین عامل پابرجایی اتحاد میان این دو کشور بود.
اشتراک نظر سوریه و ایران برای ادامه حمایت های آنان از قضیه فلسطین و مقابله با "اسرائیل" و برنامه های این رژیم در منطقه بسیار حائز اهمیت است، زیرا این دو کشور می توانند با یکپارچه کردن مواضع خود در قضیه عراق و مقابله با "اسرائیل" و آمریکا، به همراه یکدیگر روابط رو به گسترشی را با اتحادیه اروپا ایجاد کنند.
همه این عوامل موجب شد که روابطی بسیار قوی میان دو کشور در زمینه های اقتصادی، بازرگانی و گردشگری شکل گیرد و نیز ایران در شماری از طرح های توسعه و اقتصادی مهم در سوریه از جمله ساخت کارخانه ها که ارزش آن به بیش از 200 میلیون دلار بالغ می شود و نیز ساخت کارخانه بزرگ سیمان در حما با توان تولید سالانه یک میلیون تن سیمان با ارزش تقریبی 190 میلیون دلار، مشارکت دارد.(7)

حزب الله و معادله سوریه

هیچ کس نقش سوریه را در قدرت گرفتن حزب الله و پشتیبانی از آن انکار نمی کند. این حزب پس از آنکه کاملا استقرار یافت، نقشی فعال در حیات لبنان بر عهده گرفت. حزب الله از مهم ترین ارکان نفوذ سوریه در لبنان به شمار می آید و این نقش پس از عقب نشینی سوریه از لبنان افزایش یافته است، زیرا لبنان اهمیت زیادی برای حیات سیاسی و حکومت سوریه دارد.
سوریه به همراه همپیمان خود، ایران، از این حزب به ویژه در جریان اشغال جنوب لبنان به وسیله "اسرائیل" به شدت پشتیبانی می کرد. "اسرائیل" همیشه سوریه را به حمایت از حزب الله متهم کرده و حزب الله نیز در اثنای فرار اشغالگران "اسرائیلی" از جنوب لبنان، نقش سوریه را در کسب این پیروزی انکار نکرد.
"حزب الله در سال 1982م. از جنبش أمل لبنان انشعاب یافت و مقاومت ضد صهیونیستی خود را در سال 1985م. آغاز کرد. این حزب به صورت مستمر با جنبش امل برای به دست گرفتن رهبری شیعیان در لبنان درگیر بوده است. با پایان یافتن جنگ داخلی در لبنان، حزب الله توانست فراغت بیشتری برای جنگ با "اسرائیل" به دست آورد به خصوص که بر خلاف سایر احزاب، این جنبش در جنوب خلع سلاح نشد. همزمان با آنکه حزب الله به عنوان حامی شیعیان جنوب لبنان فعالیت می کرد، تلاش کرد برای کسب حمایت های همه گروه های لبنانی، بسیاری از مسلمانان اهل سنت و مسیحیان را نیز به عضویت گرفتند. این امر موجب شد که همه گروه های لبنانی به این جنبش به دیده احترام بنگرند. فعالیت های جنبش حزب الله فقط در مقاومت در برابر اشغالگران صهیونیست خلاصه نمی شود، این جنبش بیمارستان ها، مدارس و مؤسسات زیادی در جنوب لبنان بنا کرد و همین امر نیز حمایت های مردمی زیادی برای این حزب به ویژه در جنوب لبنان فراهم کرد.(8)
دولت سوریه به کمک های حزب الله به ویژه پس از آنکه این دولت به حزب الله اجازه داد سلاح خود را حفظ کند و به کمک های خود به این حزب ادامه داد و کانال های تماس خود را با ایران ایجاد کرد، بسیار دل بسته است تا این حزب در زمان تشدید محاصره سوریه از این کشور حمایت کند.

سوریه و گروه های فلسطینی

دولت سوریه برای قضیه فلسطین اهمیت بسیار قائل است و با نفوذ به برخی از گروه های فلسطینی، حمایت کامل برخی را برای خود کسب کرده است و برخی از گروه ها نیز تحت سیطره کامل این کشور در آمده اند. از مهم ترین همپیمانان سوریه از میان گروه های فلسطینی می توان به جبهه خلق/ فرماندهی کل و فتح ابو موسی (انتفاضه) اشاره کرد. دولت سوریه اخیرا نیز روابط بسیار گسترده ای با جنبش حماس برقرار کرده است و همین امر موجب شد فشارهای زیادی بر سوریه جهت اخراج حماس از این کشور وارد آید.
این ها مهم ترین ائتلاف های سوریه برای مقابله با خطر حمله آمریکا علیه این کشور است، اما ناتوانی های آمریکا در عراق دولت این کشور را با مشکلات زیادی روبرو و مقابله با سوریه را برای این کشور بسیار دشوار کرده است. به همین سبب سناریوهای مختلفی برای شیوه برخورد آمریکا با نظام سوریه پیش بینی می شود:

1. انزوای نظام حاکم بر سوریه

به نظر می رسد که این گزینه یکی از مهم ترین روش های تعامل آمریکا با موضوع آینده سوریه باشد خصوصا که دولت آمریکا از دو قطعنامه 1559 و 1595 مربوط به لبنان و نیز گزارش میلیس نیز در این راستا بهره برداری می کند. همچنین ممکن است که آمریکا قانون مجازات سوریه را که بوش در دسامبر سال 2003 میلادی امضا کرد، به اجرا بگذارد.
در این راستا نیکولاس بلاندفورد خبرنگار روزنامه کریستین ساینس مانیتور بر این باور است که انتقاد شدیدی که دولت آمریکا در این روزها علیه سوریه مطرح می کند به اعتقاد تحلیلگران آغاز تلاشی است که واشنگتن به عنوان "تکرار نمونه لیبی" علیه سوریه اعمال خواهد کرد و این بدان معناست که نظام حاکم بر سوریه را برای وادار کردن جهت ایجاد تغییرات ریشه ای در سیاست هایش از نظر اقتصادی و سیاسی به صورت همه جانبه منزوی سازد.
بلندفور به نقل از پروفسور جان لاندیس از کارشناسان تحقیقات خاورمیانه گفته است:" دولت آمریکا در آینده سوریه در محاصره شدید خواهد گرفت و بر آنان فشار وارد خواهد کرد و با شدت آنان را تکان خواهد داد تا ببیند که چه مقدار می تواند از جیب های آنان بیرون آورد".
خبرنگار کریستین ساینس مانیتور در ادامه آورده است، "اولین نمونه های این انزوای بین المللی هنگامی نمود یافت که رئیس جمهور سوریه مجبور شد سفر خود را به آمریکا برای شرکت در کنفرانس سران کشورهای عضو سازمان ملل لغو کند، زیرا در آخرین لحظات پیش از پرواز پیام هایی دریافت کرد که آمریکا با رفتن وی به نیویورک موافق نیست".

2. امتیاز دهی

این گزینه نیز تاحدودی به گزینه پیشین شباهت دارد، اما در آن به جای وارد کردن فشار مطلق، برخی امتیازها نیز پیشنهاد می شود. در تحقیقی که در ماه اوت سال 2005م. منتشر شد، دنیس راس هماهنگ کننده ویژه سابق آمریکا در مسائل صلح در خاورمیانه به دولت آمریکا پیشنهاد کرده است که سیاست عصا و هویج را پیش بگیرد، اما هشدار می دهد که این سیاست باید با دقت و کنترل انجام گیرد، زیرا بر این باور است که دولت آمریکا هنوز پاداش هایی را که باید پس از موافقت سوریه با تسلیم در برابر خواسته های این دولت به آن اعطا کند یا مجازات هایی را که به صورت تهدید مطرح کرده، مشخص نکرده است.
وی همچنین بر این باور است که پیگیری سیاست عصا و هویج نمی تواند در صورت عدم آمادگی اروپا برای همکاری با سیاست های آمریکا در قبال سوریه، موفقیت آمیز باشد.
شمار دیگری از کارشناسان آمریکایی از جمله فلنت لفریت از متخصصان امور خاورمیانه در مؤسسه تحقیقات سیاسی "سابان" آمریکا نیز با این طرح موافقند.

3. دخالت مستقیم نظامی در سوریه

کسانی که خطر ادامه حیات حکومت کنونی سوریه به رهبری بشار اسد را از خطرات ساقط کردن آن بیشتر می دانند، با این پیشنهاد موافقند.
مجله آمریکایی نیوزویک تاکید می کند که از سرگیری حملات تبلیغاتی نشان می دهد که سیاست های سختگیرانه تری علیه سوریه و ایران از سوی نومحافظه کاران اتخاذ شده است. این مجله می افزاید: به رغم آنکه تندروهای نومحافظه کار می دانند که حمله نظامی اولین گزینه آمریکا علیه سوریه نخواهد بود ـ به سبب مشغول بودن در عراق ـ اما حمله نظامی همچنان اولین گزینه این گروه است و آنها علاقه دارند نظام های حاکم بر سوریه و ایران هر چه زودتر تغییر کند.
اما به نظر می رسد که این گزینه از میان گزینه های مطرح شده، از کمترین مقبولیت برخوردار باشد چرا که:
اولا: وضعیت در عراق بسیار مبهم است و کارشناسان آمریکایی از آن بیم دارند که دخالت نظامی آمریکا در سوریه دشمنی های زیادتری در دنیای اسلام و جهان عرب علیه این کشور ایجاد کند.
ثانیا: نگرانی از این سوریه به باتلاق خطرناک و ویرانگر دیگری برای ایالات متحده آمریکا و همپیمانانش در منطقه به ویژه رژیم صهیونیستی تبدیل شود.
ثالثا: رژیم صهیونیستی ترجیح می دهد به جای تغییر حکومت بشار اسد، حکومتش را تضعیف کند. روزنامه صهیونیستی هاآرتص در سوم اکتبر 2005 به نقل از منابع رسمی "اسرائیلی" نوشت که مقامات آمریکایی اخیرا درباره احتمال اینکه چه کسی جانشین اسد شود بهتر است و همزمان ثبات این کشور نیز حفظ شود با "اسرائیلی ها" مشورت کرده اند. آمریکایی ها گفتند که برداشتشان این است که "اسرائیل" ترجیح می دهد اسد تضعیف شود تا آنکه زیر فشار گذاشته شدن این کشور از سوی مجامع بین المللی آسان شود و او همچنان بر سر قدرت باشد و "اسرائیل" علاقه چندانی به تغییر نظام حاکم بر سوریه ندارد.

4. حمله نظامی محدود

این سناریو در سال 1998م. و در زمانی که بیل کلینتون رئیس جمهور آمریکا بود علیه نظام سابق حاکم بر عراق استفاده شد. کارشناسان بر این باورند که این گزینه برای آمریکا مزیت هایی دارد از جمله:
الف: ممکن است اعتماد به نظام حاکم در سوریه کاهش یابد و ملت از حمایت از نظام حاکم دست بردارند و این نظام هیبت خود را از دست بدهد.
ب: این گزینه خسارت های سنگینی به مواضع و مراکز مورد حمله، وارد می کند.
ت: هزینه های اندکی دارد و آمریکا با تلفات انسانی به ویژه اگر حمله از طریق هوا و موشک باشد، مواجه نمی شود.
اما این گزینه ـ اگر به صورت محدود اجرا شود ـ به تضعیف نظام سوریه می انجامد و نه اسقاط آن. دولت آمریکا در محاسبات راهبردی خود حمله نظامی علیه سوریه را نیز مد نظر دارد. مجله نیوزویک در شماره روز چهارم اکتبر 2005 خود نوشت که "شماری از ژنرال ها و آدمیرال های پنتاگون تحرکاتی را برای ترسیم مجدد طرح های حمله نظامی آمریکا به سوریه آغاز کرده اند".

5. کودتای نظامی داخلی

احتمال می رود شماری از افسران بلندپایه و با تجربه و با نفوذ ارتش سوریه پس از دریافت ضمانت های خارجی به تغییر نظام حاکم دست بزنند و گروهی که از نفوذ کمتر برخوردارند و حاضر به باز کردن درهای کشور هستند، بر سر کار آیند. رابرت ساتلوف با طرح این احتمال می گوید: برخی از شخصیت های بانفوذ طائفه علوی که از عملکرد بشار اسد ناامید شده اند، ممکن است تصمیم بگیرند شخصیت علوی دیگری را که از توان بیشتری برخوردار است به جای او بگمارند.
دنیس راس نیز با اشاره به این احتمال می گوید:" اگر بشار سقوط کند، احتمال می رود که سوریه به رهبر قدرتمندی مانند آصف شوکت سپرده شود که ائتلافی از میان افسران آگاه تر علوی و سنی از آن حمایت کند".
اما آمریکا با این گزینه موافق نیست، مگر آنکه نتایج بهتری داشته باشد، همان گونه که در پاکستان با روی کار آمدن پرویز مشرف رخ داد و او کمک های سیاسی زیادی به آمریکا ارائه داد و همزمان نظام خود را با لباس دمکراسی حفظ کرد.
تغییری که اخیرا در موریتانی ایجاد شد، آمریکایی ها را بر آن داشت که احتمالات مربوط به امکان تجربه این مورد را در سوریه بررسی کنند. روزنامه فاینشنال تایمز در شماره روز 10 اکتبر سال 2005 خود خبری را منتشر کرد که در آن آمده بود آمریکایی ها در پی یافتن یک نظامی هستند که بتواند چنین نقشی در سوریه ایفا کند.

لبنان

روابط میان سوریه و لبنان تاریخ منحصر به فردی داشته است، زیرا این دو کشور از نظر زبان و دین و جغرافیا دارای مشترکات زیادی هستند و به رغم تقسیمات ایجاد شده پس از توافق "سایکس ـ پیکو" اما روابط ملت ها این دو کشور در همه سطوح همچنان استوار مانده است. در جریان جنگ داخلی لبنان در سال 1976م. نیروهای سوری وارد لبنان شدند. این اقدام با توافق آمریکا و فرانسه و با موافقت "اسرائیل" انجام شد و در حدود 30 هزار نظامی سوری برای حفظ توازن طوایف لبنانی وارد این کشور شدند. اولین برخورد آنان برای حفظ موازنه در اواخر سال 1976م. پدید آمد و از درگیری میان نیروهای ملی لبنان و فدائیان فلسطینی جلوگیری کرد و در جنگ سال 1982م. نیز نیروهای سوری با نیروهای متجاوز "اسرائیلی" به اراضی لبنان جنگیدند. نیروهای سوریه همچنین در جریان محاصره بیروت که 86 روز به طول انجامید، شرکت کردند.
در آن زمان شارون که وزیر جنگ کابینه بیگن بود، برای اجرای سه هدف به این منطقه حمله کرده بود:
1. نابودی پایگاه های سازمان آزادیبخش فلسطین در لبنان
2. اخراج نیروهای سوریه از لبنان
3. امضای توافق صلح با لبنان مشابه توافق صلحی که با مصر امضا کرده بود.
شارون و کابینه رژیم صهیونیستی طرح های خود را با توافق مارونی های لبنان تدوین کردند تا اهداف مورد نظر خود را تحقق بخشند. در آن زمان بشیر جمیل رئیس حزب "کتائب لبنان" بود و در اثنای جنگ داخلی و به هنگام اشغال لبنان به وسیله رژیم صهیونیستی از پشتیبانی نظامی و سیاسی رژیم صهیونیستی برخوردار بود. پس از آنکه بشیر جمیل به ریاست جمهوری لبنان منصوب شد و طرح توافق با رژیم صهیونیستی برای امضا آماده شده بود، انفجار بزرگی در ساختمانی که بشیر و رهبران حزب کتائب در آن حضور داشتند، رخ داد که بشیر جمیل در آن کشته شد. این حادثه ضربه سنگینی برای رژیم صهیونیستی به شمار می آمد و در آن یکی از نیروهای امنیتی سوریه به طراحی انفجار متهم گردید.
طرح رژیم صهیونیستی همچنان و پس از انتخاب امین الجمیل برادر بشیر به عنوان جانشین وی ادامه یافت و توافقنامه مورد نظر رژیم صهیونیستی در تاریخ 17 مه سال 1983 م. به امضا رسید. این توافقنامه به لبنان اجازه می داد که روند عادی سازی روابط و سازش با رژیم صهیونیستی را آغاز کند و از جهان عرب فاصله بگیرد، اما این امر دوام چندانی نیافت، زیرا نیروها و احزاب ملی لبنان به ویژه حزب سوسیالیستی دروزی و گروه های فلسطینی مخالف با روند سازش که جبهه خلق/ فرماندهی کل و فتح ابوموسی در رأس آنان قرار داشتند، با حمایت سوریه حملات متقابل را علیه جناح مارونی های لبنان آغاز و شکست سنگین به آنان وارد کردند که در نتیجه توافق 17 مه لغو شد و به همین سبب طرح های صلح میان رژیم صهیونیستی و دولت لبنان به فراموشی سپرده شد.
سوریه و گروه های عضو "جبهه رد" در چارچوب طرح پروژه های صلح پس از جنگ سال 1982م. با راه های پیشنهادی آمریکا ایستاند. در مقابل، ابوعمار و رهبران فتح با حمایت مصر و اردن تلاش می کردند که این طرح ها پذیرفته شود. این اختلافات موجب بروز درگیری های شدید و خونین میان گروه های فلسطینی در شهر طرابلس لبنان ـ پس از آنکه عرفات به آنجا رفت ـ و نیز اردوگاه های نهر البارود و البداوی شد.
در زمانی که مبارزه علیه اشغالگران صهیونیست در اوج خود بود، حزب الله لبنان تأسیس شد. این حزب فعالیت خود را با اعلام شعار مبارزه علیه اشغالگران و آزادسازی اراضی اشغالی آغاز کرد و در میان شیعیان لبنان محبوبیت گسترده ای پیدا کرد. این حزب از ویژگی هایی چون مواضع ملی ثابت و مخالفت با طرح های آمریکا و "اسرائیل" در منطقه برخوردار است و از نظر سازمانی نیز گروهی کاملا منضبط و شفاف است و این وضعیت خود را حتی در زمان جنگ های ویرانگری که رهبران حزب امل علیه اردوگاه های فلسطینی در لبنان ـ در سال های 1984 تا 1986 به اجرا گذاشتند، حفظ کرد. این حزب همچنین با این درگیری ها به شدت مخالف بود و از همراهی با جنبش أمل در این راستا و در جنگ علیه فلسطینیان خودداری کرد. پس از عقب نشینی صهیونیست ها در سال 2000 میلادی از جنوب لبنان، حزب الله همچنان مواضع ضد آمریکایی و صهیونیستی خود را حفظ و با خلع سلاح خود نیز مخالفت کرد و اعلام کرد که دلیل این مخالفت نیز آن است که دشمن صهیونیستی همچنان لبنان و تمام منطقه را تهدید می کند.
گروه های فلسطینی نیز که پایگاه های انقلاب فلسطین را در سال 1970م. از اردن به لبنان منتقل کردند، در این کشور پایگاه هایی نظامی احداث کردند. در همین راستا جبهه خلق/ فرماندهی کل و پس از آن فتح انتفاضه پایگاه هایی در دره بقاع در جنوب لبنان و منطقه "تلال الناعمه" پایگاه هایی ایجاد کردند. در هر یک از اردوگاه های فلسطینی نشین در لبنان نیز هر یک از گروه های فلسطینی برای خود پایگاه هایی دارد که هدف اصلی آن حفاظت از این اردوگاه ها در برابر کشتارها و قتل عام هایی بود که بارها در این اردوگاه ها و به دست برخی گروه های لبنانی به وقوع پیوسته بود.
پس از حوادث 11 سپتامبر سال 2001 میلادی، که آمریکا و رژیم صهیونیستی تلاش گسترده ای برای سوء استفاده از فضای به وجود آمده در زمینه موسوم به مبارزه با تروریسم، انجام دادند، دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی به عراق تجاوز کردند که هدف از این حمله سیطره بر منابع نفتی این کشور و تشکیل حکومتی مزدور مشابه دیگر کشورهای عربی در آن بود. این دو رژیم همچنین تلاش کردند که منطقه را به زیر سیطره خود درآورند که به تسلیم واداشتن جریان های مخالف آمریکا و رژیم صهیونیستی از جمله سوریه و همپیمانانش در لبنان از آن جمله بود.
اما طرح های آمریکا و "اسرائیل" در لبنان با موانعی مواجه شده است که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- سوریه و حضور نظامی اش در لبنان
2- حزب الله لبنان که ارتباط تنگاتنگی با ایران دارد
3- گروه های مخالف روند سازش مانند جبهه خلق/ فرماندهی کل و فتح انتفاضه
به همین سبب ایالات متحده و دشمن صهیونیستی تلاش می کنند که با خلع سلاح این طرف ها عملا آنان را از تأثیرگذاری در لبنان بازدارند تا زمینه برای :
الف: انداختن لبنان به دامن توطئه ها و طرح های آمریکا و سپس وادار کردن این کشور به امضای صلح با رژیم صهیونیستی
ب: تضعیف سوریه و موضع این کشور درباره مذاکرات در چارچوب بازگرداندن بلندی های اشغالی جولان به سوریه فراهم شود. به همین سبب شورای امنیت که زیر سیطره آمریکا قرار دارد، قطعنامه 1551 خود را در ماه سپتامبر سال 2004م. صادر کرد. این قطعنامه در پاریس و با توافق میان آمریکا و فرانسه شکل گرفته بود و در آن بر خروج نیروهای سوری از لبنان و خلع سلاح گروه های شبه نظامی لبنان تاکید شده است.
فرصت طلایی که حادثه ترور حریری نخست وزیر سابق لبنان در ماه فوریه سال 2005 میلادی برای آمریکا فراهم کرد، زمینه تحقق اهداف آمریکا را در لبنان فراهم آورد.
در پی این حادثه و همزمان با فشارهای داخلی لبنانی ها برای خروج نیروهای سوری از این کشور، آمریکا نیز تبلیغات گسترده ای را برای این منظور و نیز برای خلع سلاح آوارگان فلسطینی و حزب الله لبنان و اجرای قطعنامه های بین المللی از جمله قطعنامه 1551 شورای امنیت به اجرا گذاشت. محاصره دو پایگاه وابسته به گروه فتح انتفاضه در جنوب منطقه بقاع واقع در نزدیکی مرز لبنان و سوریه از سوی ارتش لبنان نیز در همین چارچوب ارزیابی می شود.
روزنامه الخلیج در شماره تاریخ 1/10/2005 خود گزارش داد که ارتش لبنان واحدهای گشتی در اطراف پایگاه های جبهه خلق/ فرماندهی کل که احمد جبریل رهبری آن را بر عهده دارد، در مناطقی مانند الناعمه و البقاع، تشکیل داده است.
منابع فلسطینی یادآور شدند که این اقدام ارتش لبنان بی سابقه بود و با انگیزه های سیاسی انجام شده است. در همین چارچوب منابع دیپلماتیک لبنانی تاکید کردند که آمریکا و فرانسه طرحی به منظور احیای روند سازش میان لبنان و رژیم صهیونیستی ارائه کرده اند که این طرح در محافل مختلف منطقه ای و بین المللی به صورت کاملا پنهان در حال بررسی است.
این منابع گفتند: فؤاد سنیوره نخست وزیر لبنان در سفر ماه اکتبر خود به واشنگتن و پاریس از جزئیات این طرح که مقامات پاریس و واشنگتن آن را تدوین کرده اند، آگاه شده است. این طرح همچنین در گفت و گوهای کوندالیزا رایس وزیر امور خارجه آمریکا با مقامات سوریه نیز مطرح شده است. پاریس نیز با تاکید بر توافق خود با واشنگتن اعلام کرد که از سنیوره خواهد خواست که موانع موجود بر سر راه روند اجرای این طرح را که در لبنان وجود دارد، از میان بردارد که مقصود از موانع موجود سلاح حزب الله لبنان و موضوع اردوگاه های فلسطینیان است و سفر محمود عباس به پاریس نیز بخشی از برنامه های اجرای این طرح بوده است. (9)

ایران

علت ترس آمریکا و رژیم صهیونیستی از ایران آن است که این کشور با سلطه آمریکا بر منطقه کاملا مخالف است و حاضر به همنوایی با خواسته هایی آمریکا و اجرای سیاست های این کشور ـ مشابه آنچه در کشورهای خلیج می گذرد ـ در منطقه نیست. دلیل دیگر هم آن است که ایران از حزب الله لبنان به شدت حمایت می کند و این حمایت در قالب کمک های معنوی، سیاسی، مادی و نظامی است.
اما پس از انتشار گزارش های منابع غربی از فعالیت های هسته ای ایران و طرح احتمال ساخته شدن بمب اتم در ایران در چند سال آینده، آمریکا و دشمن صهیونیستی بر عدم حرکت ایران در مسیر اجرای برنامه های {صلح آمیز} هسته ای ایران و دسترسی به فناوری نظامی هسته ای پافشاری می کنند.
ایران نیز با پیگیری برنامه های هسته ای خود و پافشاری بر دستیابی به فناوری هسته ای اهداف زیر را پی می گیرد:
1- ایستادن در برابر تهدیدهای آمریکایی ـ صهیونیستی و جلوگیری از تکرار سناریوی عراق
2- به رسمیت شناخته شدن نظام ایران به عنوان دارنده فناوری هسته ای و تبدیل نقش منطقه ای و بین المللی ایران به نقشی برجسته و ویژه در عرصه نظام بین الملل.
ایران از وضعیت عراق و فرو رفتن آمریکا در باتلاق این کشور و نیز تحولات افغانستان برای ادامه تلاش جهت دستیابی به فناوری هسته ای بهره می گیرد، زیرا در چنین وضعی آمریکا هر چه بیشتر به موافقت و همراهی ایران نیاز دارد تا بر اوضاع در عراق از طریق شیعیان در این کشور مسلط شود و ایران نیز از این دوره برای ادامه برنامه های هسته ای خود استفاده می کند.(10)
به همین سبب ایالات متحده و "اسرائیل" که محاسبات سیاسی و جغرافیایی ویژه خود را صرف نظر از اهداف آمریکا و همپیمانانش در منطقه پی گیری می کند، در این مرحله همچنان از اشاره به حل و فصل دیپلماتیک مسائل یا تهدید به انتقال پرونده ایران به شورای امنیت و تهدیدات دیگر و افشای هر از چند گاه طرح های نظامی خود علیه ایران جهت ترساندن این کشور، بهره می گیرد.
اما در نهایت آمریکا و "اسرائیل" مجبور خواهند شد به مقابله جدی با برنامه های هسته ای ایران دست بزنند، زیرا ادامه تلاش های ایران برای دستیابی به فناوری هسته ای، معادلات راهبردی را در منطقه علیه "اسرائیل" تغییر می دهد. آنان برای تحقق این هدف از نیروی نظامی برای منهدم کردن تأسیسات هسته ای ایران مشابه عملیات نظامی که "اسرائیل" در سال 1980م. علیه تأسیسات هسته ای عراق انجام داد، استفاده خواهند کرد که به نظر می رسد بهترین فرصت آمریکا برای این اقدام زمانی است که بر مقاومت عراق سیطره یافته یا از قدرت و حدت مقاومت در عراق کاسته باشد.
در همین راستا استانیسلاو بیلکوفیسکی از کارشناسان مسائل راهبردی و رئیس مرکز راهبرد ملی روسیه، گفت که او معتقد است که آمریکا در سال 2006م. ایران را هدف حمله قرار خواهد داد. وی افزود، که سال آینده شاهد آغاز عملیات نظامی آمریکا علیه ایران خواهیم بود. به گفته این کارشناس مسائل راهبردی و تحلیلگر سیاسی علت اصلی تصمیم آمریکا برای حمله به تأسیسات هسته ای ایران، حذف ایران به عنوان یک بازیگر استراتژیک مستقل در منطقه است. وی می افزاید، این موضوع به ناتوانی منابع اقتصادی و نظامی در آمریکا که به سبب فرو رفتن این کشور برای مدت طولانی در تحولات عراق پدید آمده است، باز می گردد.(11)
در سناریویی که سازمان جاسوسی "اسرائیل" (موساد) آماده کرده است و هدف از آن تغییر نقشه سیاسی منطقه در کشورهای مجاور است و "آینده دولت اسرائیل" نام دارد، یک ضربه نظامی هوایی علیه ایران پیش بینی شده است که "اسرائیل" در آن نقش محوری دارد.
این گزارش می افزاید، ایران مرکز "تروریسم اسلامی" در منطقه خاورمیانه است و باید به عنوان یک نقطه سیاه از منطقه زدوده شود و رنگش تغییر کند، زیرا چالش هایی که ایران هسته ای ایجاد کرده است، سازمان های تروریستی اسلامی را در جهان جهت حمله به قلب جوامع دمکراتیک امروز تحریک می کند و این قدرت باید از بین برود و ساختار جدید آن به گونه ای باشد که در نقشه آینده خاورمیانه که در آن هیچ خطری متوجه "اسرائیل" نباشد، بازسازی گردد.(12)

حماس

ایالات متحده آمریکا و "اسرائیل" بر این باورند که وضعیت فلسطین پس از عقب نشینی نیروهای صهیونیستی از نوار غزه باید بر اساس بهره گیری از این اقدام، شکل بگیرد و گام هایی عملی در جهت تحمیل سیاست "عمل انجام شده" که دشمن صهیونیستی با همراهی و حمایت و پوشش آمریکا و ناتوانی اروپا و توطئه یا سستی کشورهای عربی پی می گیرد، بردارد، زیرا هر دو طرف بر تشکیل یک دولت فلسطینی اتفاق نظر دارند، اما این دولت باید بر اساس شروط صهیونیستی ـ آمریکایی و در بند شرایط تحمیل شده آنان تأسیس شود. بر اساس تعریف رژیم صهیونیستی، دولت فلسطین، دولتی است با مرزهای موقت که آغاز تشکیل آن از نوار غزه خواهد بود و سپس در حدود نیمی از مساحت کرانه باختری (واقع در خارج از دیوار نژادپرستانه) هم به آن افزوده می شود.
در این راستا، منابع خبری فاش ساختند که ایالات متحده از رهبری تشکیلات خودگردان خواسته است که نهادهای اصلی خود را به غزه انتقال دهد و وزارتخانه های موجود در کرانه باختری به دفاتر استانی تبدیل شوند. این منابع یادآور شدند که دولت آمریکا از ابومازن خواسته است که محمد دحلان یا روحی فتوح به سمت نخست وزیری منصوب شوند که البته این درخواست خشم شدید رهبران تشکیلات خودگردان را به همراه داشت و یکی از رهبران آن اعلام کرد که مقدرات ملت فلسطین در دست آمریکا نیست و درخواست آمریکا به صورت مطلق رد می شود و زبان حال فلسطینیان این است هر چند که وضعیت به محاصره بینجامد (اشاره ای است به محاصره عرفات در استانداری رام الله).(13)
اما این طرح ها با مخالفت شدید گروه های مسلح فلسطینی و در رأس آنها حماس مواجه است که با خلع سلاح و کنار گذاشتن مقاومت به شدت مخالفند. به همین سبب است که این گروه ها در هلال مخالف طرح های آمریکا و "اسرائیل" در منطقه قرار گرفته اند که حزب الله و نظام حاکم بر سوریه و نیروهای مقاومت عراق نیز جزوی از این هلال هستند.
رژیم صهیونیستی و دولت آمریکا و برخی از نظام های حاکم بر کشورهای عربی به صورت مستمر خواهان خلع سلاح حماس و نابودی زیرساخت های این جنبش هستند که در صورت ادامه این درخواست ها ممکن است جنگ داخلی در اراضی فلسطین رخ دهد و برخی از افراد بانفوذ در تشکیلات خودگردان نیز با وقوع این وضع موافقند، اما ابومازن تاکنون از پذیرش این طرح سرباز زده است و گزینه آرامش و مذاکره و انجام توافق با گروه های مبارز را بهترین گزینه در مرحله کنونی می داند.
در چارچوب انتخابات مجلس قانونگذاری نیز ابومازن و جریان های تشکیلات خودگردان و اروپایی ها و نیز ـ موضع اخیر ـ آمریکا بر این باورند که مشارکت حماس در انتخابات مجلس قانونگذاری و حضور این جنبش در این مجلس و هیأت های اجرایی تشکیلات خودگردان می تواند روند زبان سیاست را بر زبان مقاومت ـ در آینده ـ غالب کند که در این صورت اهداف این جریان ها بدون استفاده از خشونت محقق خواهد گشت.
خواه انتخابات برگزار شود و خواه چنین امری رخ ندهد، دولت آمریکا با جنبش حماس پس از برگزای انتخابات و بر اساس وضعیت داخلی فلسطین تعامل و برخورد خواهد داشت.
از این رو چنانچه مقاومت از سر گرفته شود، دولت آمریکا تشکیلات خودگردان را برای مقابله با حماس زیر فشار خواهد گذاشت و از جنایتهای دشمن صهیونیستی در حذف فیزیکی و ترور فلسطینیان چشم خواهد پوشید، اما اگر آتش بس پس از انتخابات مجلس قانونگذاری ادامه یابد، ایالات متحده و اروپا برخی امتیازها را برای افزایش مشارکت سیاسی و پیوستن به فعالیت های مدنی ارائه خواهند کرد.
اکنون با توجه به نکات مطرح شده در پژوهش درباره وضعیت کشورهای منطقه و طرح های آمریکایی ـ صهیونیستی برای سیطره بر خاورمیانه، نتایج ذیل حاصل می شود:
1. تهاجم به منطقه و علیه محور مخالف سلطه آمریکا یا هلال مخالف، عملیاتی هماهنگ شده و و چند بعدی خواهد بود که نمی تواند آن را تفکیک کرد، زیرا آمریکا و رژیم صهیونیستی در تلاش برای بهره گیری از حملات 11 سپتامبر تلاش می کنند که آرایش منطقه را به نفع خود تغییر دهند تا منافع راهبردی آمریکا در منطقه (از جمله ادامه صدور نفت ارزان قیمت) به آمریکا و امنیت دشمن صهیونیستی در برابر هر گونه تهدیدی که علیه موجودیت این رژیم شکل گیرد، حفظ گردد.
2. ایالات متحده بر این باور است که هر گونه حمله به هلال مخالف (ایران، مقاومت عراق، نظام سوریه، حزب الله، گروه های فلسطینی در لبنان، حماس و گروه های مبارز دیگر فلسطینی) بر دیگر بخش های آن تاثیر می گذارد، زیرا تضعیف هر یک از آنها صرف نظر از اختلافات مذهبی یا سیاسی میان آنها، به مثابه تضعیف دیگران است.
3. مقاومت در عراق و باتلاقی که آمریکا در آن فرو رفته است و عدم حرکت حوادث در مسیری که آمریکا برنامه ریزی کرده بود، می تواند محور اصلی موفقیت یا شکست طرح های آمریکا در منطقه باشد و البته تاکنون وضعیت بر این بوده است که مقاومت همچنان در عراق رو به افزایش است و این بدان معناست که وضعیت به سود سیاست آمریکا نیست.
4. آمریکا و دشمن صهیونیستی که مهم ترین هدف راهبردی و سیاسی اش در منطقه این است که برنامه های هسته ای ایران پیشرفت نکند و به مرحله دستیابی به بمب اتمی نرسد، تلاش می کنند که در صورت موفقیت آمیز نبودن تلاش های دیپلماتیک شان، به اقدامی نظامی مشترک یا منفرد علیه این کشور دست بزنند.
5. ترور حریری فرصتی طلایی برای آمریکا و همپیمانانش فراهم کرده تا نظام حاکم بر سوریه را به تسلیم در برابر خواسته های خود وادارند و در ابتدا لبنان را از دایره نفوذ سوریه خارج سازند و این کشور را به پایان دادن به مخالفت هایش با طرح های آمریکا و رژیم صهیونیستی وادار کنند و این اقدام نیز از طریق اخراج نیروهای سوری از لبنان میسر می گردد و پس از آن نیز تلاش ها برای خلع سلاح حزب الله و گروه های فلسطینی نزدیک به دمشق در لبنان آغاز می شود و آنگاه سلاح های اردوگاه های فلسطینی در لبنان برچیده می شود. این اقدامات با موافقت فرانسه و برخی نظام های عربی و موافقت تشکیلات خودگردان همراه است.
6. طرح آمریکا و رژیم صهیونیستی درباره قضیه فلسطین پس از عقب نشینی صهیونیست ها از نوار غزه آن است که دولتی فلسطینی با مرزهای موقت تشکیل شود که مقدمات آن در نوار غزه و تکمیل آن در کمتر از نیمی از مساحت کرانه باختری فراهم می گردد.
7. متأسفانه باید گفت که طرح های آمریکایی ـ صهیونیستی با همراهی و توطئه برخی جریان های داخلی همراه است و این جریان ها بهانه برای اجرای سیاست های آمریکا در منطقه فراهم می کنند. برخی عناصر بانفوذ در تشکیلات خودگردان فلسطین از جمله محمد دحلان و مشهراوی و نبیل عمرو و طیب عبدالرحیم و دیگران و جریان موسوم به "جریان المستقبل" در لبنان با همراهی ائتلاف مارونی ها و برخی شخصیت هایی که اخیرا سوری که اخیرا و به صورت شگفت انگیزی در رسانه ها مطرح شده اند و بیشتر مدت زندگی خود را در غرب گذرانده اند، از جمله این جریان های داخلی در منطقه اند که با توطئه ها و طرح های آمریکایی ـ صهیونیستی در منطقه همراهی می کنند.

منابع

1. مجله السیاسة الدولیة، شماره 133، ژوئن 1998
2. همان، شماره 134، ژوئن 1998.
3. روزنامه "الحقائق" 27/10/2005م.
4. محمد محمد/ الجزیره نت، 2/11/2005
5. چارلز کراوتامر در مقاله ای که در تاریخ یکم آوریل سال 2005 در روزنامه واشنگتن پست منتشر کرد به این موضوع اشاره دارد.
6. حمود صالحی، "التهدید السوری للمصالح القومیة الامریکیة" (مرکز خدمة المتابعات الصحفیة).
7. پایگاه "المصراوی" مقاله ای با نام " سوریا و البحث عن حلفاء جدد" نوشته معتز محمد.
8. اسلام اون لاین نت، بخش "قضایا سیاسیة"، مقاله "ماذا وراء الانسحاب الإسرائیلی من جنوب لبنان" نوشته محمود أمین.
9. المرکز الفلسطینی للإعلام 20/10/2005م.
10. مرکز خدمات المتابعات الصحفیة، اکتبر 2005م.
11. روزنامه الوطن، 25/2/2005م.
12. روزنامه الوطن (چاپ عربستان سعودی) 10/11/2005م.
13. روزنامه الحقائق 10/10/2005م.

منبع: مرکز تحقیقات المستقبل